حرکت فلسفییکی از واردی که از آن در فلسفه و علوم طبیعی از آن بحث میشود حرکت میباشد، ودر این موورد آرای مختلفی وجود دارد. فهرست مندرجات۲ - تعاریف حرکت ۳ - حرکت از نظر ارسطو ۴ - بهترین تفسیر از تعریف ارسطو ۵ - حرکت از نظر ملاصدرا ۶ - ارکان شش گانه حرکت ۷ - محرک غیرمتحرک است ۸ - اقسام حرکت ۸.۱ - از حیث معنا ۸.۲ - از حیث موضوع ۸.۳ - از حیث مبدأ و منتها ۸.۴ - از حیث مسافت ۹ - معنای حرکت در مقوله ۱۰ - منشأ و خاستگاه حرکت در اشیا ۱۱ - موضوع حرکت ۱۲ - نسبت حرکت با اشتداد ۱۳ - در نگاه امام خمینی ۱۴ - فهرست منابع ۱۵ - پانویس ۱۶ - منبع ۱ - علمی که متکفل بحث از حرکت میباشدحرکت به معنای عام، به هرگونه تبدیل و تغییر تدریجی یا به هر هیئتی گفته میشود که در آن ثَباتی نتوان تصور کرد. [۱]
ابن سینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، ج۱، ص۲۰۳، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۶۴ش.
[۲]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخاشراق، ج۲، ص۱۷۲، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
برخی حرکت را، به اعتبار اینکه از لواحق جسم طبیعی است، از مسائل طبیعیات به شمار آورده و در این علم از آن بحث کردهاند. [۳]
ابنسینا، التعلیقات، ج۱، ص۲۰۸، قم ۱۳۷۹ش.
[۴]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۳۹، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
از سوی دیگر، چون موضوع علمِ طبیعی، جسم است از آن حیث که معروض حرکت و سکون واقع میشود، یا جسمِ طبیعی است از آن حیث که معروض تغییر واقع میشود، [۵]
ابن سینا، الشفاء،الالهیات، ج ۱، ص ۴، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۶]
ابن سینا، الشفاء،الالهیات، ج ۱، ص ۱۰، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۲، ج ۲، ص ۲۶۴ـ۲۶۵، بیروت ۱۹۸۱.
[۸]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۲، ج ۲، ص ۲۶۷، بیروت ۱۹۸۱.
پس حرکت قید موضوع علم طبیعی در نظر گرفته شده است و به همین دلیل از مسائل این علم نمیتواند باشد؛ به ویژه در نظر ملاصدرا که حرکت را از سنخ وجود دانسته و بر مبنای نظریه حرکت جوهری ــ که طبق آن موضوع علم طبیعی خود حرکات یا متحرکات، از آن حیث که متحرکاند [۹]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ج۱، ص۲۰۶، با حواشی حاج ملاهادی سبزواری، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶ش.
ــ حرکت از مبادی علم طبیعی خواهد بود و ازاینرو در فلسفه اولی (مابعدالطبیعه) باید درباره آن بحث کرد. اگرچه حرکت از اوصاف و احوال اجسام و موجودات جسمانی است، اما بنابر معنایی که افلاطون از حرکت در نظر داشته و در آن تدرج وجودی و تکمیل و نقصان را لزوماً شرط ندانسته است، دایره شمول آن تمام عرصه وجود را در برمیگیرد و در این صورت باید آن را از مسائل علم اعلی، یعنی مابعدالطبیعه، به حساب آورد.۲ - تعاریف حرکتبرای حرکت تعریفهای گوناگونی شده که از آن جمله تعریف حرکت به «مطلق غیریت» است که حکمای مسلمان آن را به فیثاغورس نسبت دادهاند. [۱۰]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۸۳، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۱۱]
محمد بن عمر فخررازی، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، ج۱، ص۶۷۱، چاپ محمد معتصمباللّه بغدادی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[۱۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۲۵ـ۲۶، بیروت ۱۹۸۱.
تعریف دیگر منسوب به افلاطون است که بنا بر آن، حرکت «خروج از مساوات» است. این تعبیر، کمابیش همان تعریفی است که به فیثاغورس نسبت دادهاند، زیرا خروج از یکسانی و مساوات، همان ورود به مغایرت، یا به تعبیر دیگر ورود به کثرت، است [۱۳]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۲۵ بیروت ۱۹۸۱.
[۱۴]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۵۷، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
اما آنچه افلاطون در رساله سوفسطایی [۱۵]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، ص۲۵۶، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
اثبات میکند این است که حرکت همان است و همان نیست؛ یعنی، از وحدت و غیریت برخوردار است. او [۱۶]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، ص۸۹۵، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
حرکت را شاخصترین ویژگی حیات دانسته و به همین دلیل به وجود آن در سراسر هستی، خواه در عالم صیرورت خواه در عالم مُثُل، قائل شده است. آنچه از معنای حرکت نزد افلاطون [۱۷]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، ص۲۴۸ـ۲۴۹، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
[۱۸]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی،ص۸۹۵-۸۹۷، تهران ۱۳۸۰ش.
به دست میآید، علم یا تعقل و فاعلیت و اصدار فعل است.۳ - حرکت از نظر ارسطوبه نظر ارسطو [۱۹]
ارسطو، طبیعت، کتاب ۳، ۲۰۱ الف ۲۸.
[۲۰]
ارسطو، مابعدالطبیعه، کتاب ۱۱، ۱۰۶۵ب ۳۳ـ۳۴.
حرکت، فرایند بالفعل شدن یا کمالِ شیءِ بالقوه است از آن حیث که بالقوه است. در میان فیلسوفان مسلمان، از جمله تعاریف مشهور برای حرکت این است که آن را خروج تدریجی شیء از قوه به فعل دانستهاند. فارابی [۲۱]
محمد بن محمد فارابی، رسالتان فلسفیتان، ج۱، ص۹۵ـ۹۶، به ضمیمه کتاب التنبیه علی سبیل السعادة، چاپ جعفر آلیاسین، تهران ۱۳۷۱ش.
همین تعریف را بدون قید «تدریجی» ذکر کرده است. بنا بر این تعریف، به ویژه با قید تدریجی، حرکت فقط به موجوداتی اختصاص مییابد که دارای استعداد و قوه کمالات و فعلیتها هستند. بدین ترتیب، این تعریف با مفهوم ارسطویی حرکت و با دو مفهوم بنیادی قوه و فعل در فلسفه او پیوند میخورد. در عین حال با توجه به سابقه دیرینه این تعریف حتی پیش از ارسطو و بدون قید تدریجی، مفهوم قوه و فعل ممکن است به معنای دیگری در نظر گرفته شده باشد که در آن صورت، چه بسا قلمرو وسیعتری از جسم و موجود جسمانی را هم شامل شود، چنانکه قوه را به معنای «مبدأ فعل» و «فعل» را به معنای کاری که از فاعل سر میزند نیز در نظر گرفتهاند [۲۲]
ارسطو، مابعدالطبیعه، کتاب ۵، ۱۰۱۹ الف ۱۵ـ، ۱۰۲۰ الف ۵. ۲۰.
در عین حال بسیاری از فیلسوفان مسلمان تعریفِ پیشگفته از ارسطو درباره حرکت را پذیرفتهاند. ابن سینا، [۲۳]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۸۳، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۲۴]
ابن سینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، ج۱، ص۲۰۴، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۶۴ش.
ضمن قبول آن، قید «اول» را به واژه کمال افزود و پس از او این تعریف با همین قید متداول شد.اما ابن رشد [۲۵]
ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعة، ج۱، ص۴۶۳، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۶۷ـ۱۹۷۳.
[۲۶]
ابن رشد، کتاب السماع الطبیعی، ج۱، ص۳۱، چاپ خوسیف پوئیگ، مادرید ۱۹۸۳.
بر همان تعریف ارسطو وفادار ماند.۴ - بهترین تفسیر از تعریف ارسطوتعریفی که از ارسطو در مورد حرکت بیان شد، صرفنظر از انتقادهای عدیده از آن، در میان شارحان ارسطو و دیگر فیلسوفان، به طرف گوناگونی تفسیر شد که از مقبولترین آنها این است که در شیء، تا قبل از به حرکت درآمدن، دو قوه متصور است: قوه حرکت و قوه وصول به مقصد. شیئی که به سوی مقصدی در حرکت است، آن مقصد برای آن شیء در واقع فعلیت و کمالی است که تحققش برای آن شیء فقط از طریق حرکت ممکن است. پس خود حرکت هم نسبت به آن کمال (وصول به مقصد)، نوعی فعلیت و کمال است اما نه فی نفسه. [۲۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ج۱، ص۲۰۹، با حواشی حاج ملاهادی سبزواری، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶ش.
[۲۸]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۴۸ـ ۲۴۹، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
[۲۹]
محمدحسین طباطبائی، نهایةالحکمة، ج۱، ص۲۰۱، قم ۱۳۶۲ش.
میرداماد [۳۰]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۸۴ـ۸۵، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
هم کمابیش همین تفسیر را بیان کرده با این تفاوت که به جای دو قوه برای شیء ساکن (قبل از حرکت)، سه قوه برای کمالات و فعلیات سه گانه قائل شده است: ۱) خود حرکت، ۲) تتمیم هویت شخصیِ حرکت که در مجموعه زمانِ شخصیِ محدود به بدایت و نهایت حرکت حاصل میشود، ۳) وصول به مقصد. از اینرو، وی حرکت را از دو حیث بالقوه دانسته است.۵ - حرکت از نظر ملاصدراملاصدرا [۳۱]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۱، ص ۳۳۹، بیروت ۱۹۸۱.
[۳۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۳۷، بیروت ۱۹۸۱.
ضمن پذیرفتن تعاریف مذکور، حرکت را از سنخ وجود دانسته نه ماهیت؛ برخلاف سهروردی [۳۳]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخاشراق، ج۱، ص۱۷۲، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
که، با «هیئت» دانستن حرکت، آن را از مقولات ماهوی معرفی کرده است.با تأمل در تعاریف مذکور و تفاسیر آنها، میتوان دریافت که رأی ملاصدرا بر وجودی بودن حرکت، نه تنها با آن تعاریف منافاتی ندارد، بلکه این نظر دست کم از بعضی از آن تعاریف به سهولت استنباط میشود، زیرا فعلیت و کمال اصولاً از سنخ وجودند. از سوی دیگر، حرکت به حسب مفهوم، از عوارض تحلیلی به شمار میرود؛ یعنی حرکت، نحوه وجود شیءِ تدریجی الوجود است و عروض آن بر موضوعش از قبیل عروض محمول بالضمیمه و، به اصطلاح عارض وجود نیست، بلکه نسبت آن به معروض از قبیل نسبت فصل به جنس و، به اصطلاح، عارض ماهیت است [۳۴]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۷۴، بیروت ۱۹۸۱.
[۳۵]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۲، ج ۱، ص ۴، بیروت ۱۹۸۱.
به همین دلیل، ملاصدرا [۳۶]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۶۱، بیروت ۱۹۸۱.
معتقد است که وجودِ حرکت از عوارض تحلیلیِ وجودِ فاعلِ قریب حرکت است. ابن رشد [۳۷]
ابن رشد، کتاب السماع الطبیعی، ج۱، ص۶۰، چاپ خوسیف پوئیگ، مادرید ۱۹۸۳.
نیز حرکت را از معانی انتزاعی عقلی دانسته و گفته است که فقط متحرک در خارج هست.۶ - ارکان شش گانه حرکتوقوع حرکت به شش چیز وابسته است: مبدأ (ما مِنْهُ)، منتها (ما الَیهِ)، فاعل (محرک)، قابل (متحرک)، مسافت (ما فیه)، و زمان. مبدأ، آغازگاه حرکت است و منتها، پایانه و مقصد آن. مراد از محرک، مبدأِ به حرکت درآورنده و مراد از متحرک، شیءِ در حال حرکت است. گاهی محرک به معنای محرک غایی (نه فاعلی) به کار میرود و مبدأ حرکت شناخته میشود، اما نه مبدأ مباشر. مسافت یا ما فیه الحرکة، به مقولهای گفته میشود که حرکت به معنای خاص در آن واقع میشود، مانند حرکت در کیف که مراد از آن این است که در هر مقطعی از مقاطع حرکت، فردی از مقوله کیف (به نحو بالقوه) قابل انتزاع است. [۳۸]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۸۷، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۳۹]
ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۹۸، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۴۰]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۷۵ـ۷۹، بیروت ۱۹۸۱.
[۴۱]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۵۳، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
[۴۲]
محمدحسین طباطبائی، نهایةالحکمة، ج۱، ص۲۰۴، قم ۱۳۶۲ش.
۷ - محرک غیرمتحرک استیکی از اصول مسلّم در فلسفه این است که محرک غیرمتحرک است. چون محرک بما هو محرک، امری بالفعل است و متحرک بما هو متحرک امری بالقوه، پس اجتماع این دو وصف از حیث واحد در یک چیز، مستلزم تناقض و محال است. [۴۳]
ابن سینا، الشفاء، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۸۷، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۴۴]
بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، ج۱، ص۴۷۵، چاپ مرتضی مطهری، تهران ۱۳۷۵ش.
[۴۵]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۴۱ـ۴۲، بیروت ۱۹۸۱.
[۴۶]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۳، ج ۲، ص ۲۶۸، بیروت ۱۹۸۱.
در فلسفه ارسطویی بیشتر به محرک غایی توجه شده است، از اینرو محرک اول در نزد او محرک غایی است. اما اگر بنا شود که محرک اول محرک فاعلی مباشر هم باشد، در این صورت آن محرک، متحرک هم میشود و چون این امر مستلزم تسلسل است، پس باید یک متحرک بالذات هم فرض شود [۴۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۳۸ـ۴۰، بیروت ۱۹۸۱.
در غیر این صورت، تصور روشن و دقیقی از محرک فاعلی نهایی نمیتوان داشت، زیرا انتساب تحریک فاعلی به موجود ثابت فقط به معنای «مفیض وجود» (و نه مبدأ تحریک) عقلاً موجه خواهد بود. [۴۸]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۳۸ـ۳۹، بیروت ۱۹۸۱.
[۴۹]
محمدحسین طباطبائی، نهایةالحکمة، ج۱، ص۲۱۲ـ۲۱۳، قم ۱۳۶۲ش.
۸ - اقسام حرکتحرکت از حیثیات گوناگون اقسامی دارد. ۸.۱ - از حیث معنابه عبارت دیگر، حرکت به اشتراک در لفظ بر دو معنای تَوسُطیه و قطعیه اطلاق میشود. حرکت توسطیه، حالت ثابت و مستمری است که برای جسم در حال حرکت میان مبدأ و منتها، متصور است بیآنکه به گذشته و آینده منقسم شود، بلکه امری بسیط و دائماً میان گذشته و آینده است. در این معنا از حرکت، انطباق با اجزا و حدود فرضی مسافت، که با هم موجود نیستند، موردنظر نیست، اگر چه نسبت آن با حدود و اجزای مذکور انکارناپذیر است، زیرا دارای حیثیت سیلان و تَصَرُّم است. گفتنی است که درباره وجود حرکت توسطیه کمتر تردید شده است. [۵۰]
ابن سینا، الشفاء، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۸۳، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۵۱]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۲۷۲، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
حرکت قطعیه، بودنِ شیء است میان مبدأ و منتها، به گونهای که با هر حدی از حدودِ فرضیِ مسافت ــ که هر یک فعلیت قوه سابق و قوه فعلیت لاحق است ــ نسبتی دارد و به همین دلیل به اجزا منقسم میشود. در حقیقت، همین معنای حرکت است که گذر تدریجی و اتصال غیرقارّ از ویژگیهای آن به شمار میرود و حکما فقط آن را مصداق تبدل تدریجی میدانند؛ از اینرو گفتهاند که حرکت قطعیه «زمانیِ علی وجه الانطباق» است و حرکت توسطیه «زمانیِ لاعلی وجهالانطباق». بنابراین، برخلاف حرکت توسطیه، در حرکت قطعیه انطباق معنای حرکت با حدود و اجزا منظور است. جمهور حکما حرکت قطعیه را آن صورت متصل قارّ خیالی فرض کردهاند که در ذهن مُرتَسم میشود، نظیر خط متصلی که از نزول قطرات باران به تصور درمیآید. به همین دلیل هم منکر وجود خارجی آن شدهاند. [۵۲]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۸۳، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۵۳]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۲۷۲، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۵۴]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۳۱ـ۳۳، بیروت ۱۹۸۱.
[۵۵]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۱، ص۱۷۴ـ۱۷۷، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
[۵۶]
محمدحسین طباطبائی، نهایةالحکمة، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳، قم ۱۳۶۲ش.
اما میرداماد [۵۷]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۷، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
و ملاصدرا [۵۸]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۳۳ـ۳۵، بیروت ۱۹۸۱.
آن را موجود خارجی دانستهاند، گرچه نحوه وجود حرکت متناسب با حرکت بودنش امری غیرقارّ، تدریجی و ضعیفالوجود است و وجود و بقای آن نباید همانند امور ثابت، قارّ محسوب شود. ملاصدرا [۵۹]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۱۷۴ـ۱۷۷، بیروت ۱۹۸۱.
همچنین یادآور شده که وجود خارجی زمان منوط به وجود خارجی حرکت قطعیه است، زیرا چنین حرکتی قابل انطباق با زمان است. سبزواری [۶۰]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۵۷ـ۲۵۹، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
[۶۱]
حواشی سبزواری، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، با حواشی حاج ملاهادی سبزواری،سفر۱، ج ۳، ص ۳۳، ۳۵، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶ش.
نحوه وجود حرکت قطعیه را به وجود منشأ انتزاع آن دانسته است و درباره زمان هم همین نظر را دارد. بدینترتیب از نظر او آنچه تحقق خارجی دارد، حرکت توسطیه و «آنِ» سیال است که این دو، به ترتیب، راسم حرکت قطعیه و زماناند.۸.۲ - از حیث موضوعاگر حرکت وصف خود متحرک باشد و در انتساب آن نیاز به واسطه در عروض نباشد، آن حرکت ذاتی (بالذات) است؛ در غیر این صورت، عرضی (بالعرض) است. [۶۲]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۳۲۰، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۶۳]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۵۹، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
ابن سینا [۶۴]
ابن سینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، ج۱، ص۲۰۸، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۶۴ش.
حرکت ذاتی به این معنا را به چهار مقوله عرضیِ کمّ، کیف، أین و وضع منحصر دانسته است. گاه حرکت ذاتی به معنایی غیر از آنچه در این تقسیم مراد است، برای حرکت جوهری به کار میرود. حرکت ذاتی بر سه قسم است: طبیعی، قَسری و ارادی. [۶۵]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۲۱۱، بیروت ۱۹۸۱.
[۶۶]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۶۰، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
بنابر گزارش ملاصدرا [۶۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۶۴ـ۶۵، بیروت ۱۹۸۱.
به نظر جمهور حکما، فاعلِ مباشر در هر حرکتی از این سه قسم، همان طبیعت است. حرکت طبیعی، حرکتی است که به مقتضای طبیعت شیء رخ میدهد. اما به نظر ابن سینا، هیچ حرکتی را به مقتضای طبیعت شیء نمیتوان فرض کرد، زیرا در این صورت جسم بر طبیعت خود باقی نخواهد ماند. چون هر حرکت طبیعی بر حسب طبیعت باید از حالتی عبور کند که به ناچار آن حالت غیرطبیعی است، اگر حرکتی به مقتضای طبیعت باشد، آن حرکت نمیتواند باطل شود و در عین حال طبیعت باقیبماند. پس طبیعت مقتضی حرکت است اما نه به خودی خود، بلکه به سبب وجود حالتی غیرطبیعی در آن [۶۸]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۳۰۲، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۶۹]
ابن سینا، الشفاء،الالهیات، ج ۱، ص ۴، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، ج ۱، ص ۳۸۱ـ۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
حرکت قسری، حرکتی برخلاف طبیعت شیء است و به موجبِ عاملِ قاسر رخ میدهد. حرکت ارادی، حرکتی است که در موجود زنده و مبتنی بر شعور و ادراک واقع میشود. اگر حرکت ارادی مستلزم تجدد و حرکت در خود نفس باشد، به آن حرکت اختیاری میگویند، مانند حرکات انسان و جانوران؛ در غیر این صورت، آن را حرکت بالطبع هم خواندهاند، مانند حرکت فلک که در آن نفس فلک دچار تجدد احوال نمیشود و به همین دلیل، فعل خود را به نحو یکسان انجام میدهد. [۷۰]
ابن سینا، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۵۳، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۷۱]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ج۱، ص۲۱۶، با حواشی حاج ملاهادی سبزواری، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶ش.
ملاصدرا، [۷۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۲۱۳، بیروت ۱۹۸۱.
علاوه بر سه قسم یاد شده، به قسم دیگری اشاره کرده که آن را حرکت تسخیری نامیده و آن حرکتی است که مبدأ آن، نفس است اما با به خدمت گرفتن طبیعت میباشد. این استخدام با قصد زائد نیست بلکه بالذات است. به نظر او، [۷۳]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۲۱۳، بیروت ۱۹۸۱.
این قسم را یا در حرکت طبیعی میتوان جای داد و برای آن دو قسم با نامهای طبیعی بالاستخدام و طبیعی لذاتها قائل شد، یا آن را در زمره حرکت ارادی قرارداد و برای آن دو قسم با نامهای ارادی بالقصد الزائد و ارادی بالاستخدامالطبیعه در نظر گرفت.۸.۳ - از حیث مبدأ و منتهابرمبنای اینکه مبدأ و منتهای حرکت یکی باشد یا متغایر، حرکت را بر دو قسم دانستهاند: مستدیر (دوری)، مثل حرکت فلک؛ و مستقیم، مانند حرکات اشیا در کمّ و کیف و أین. [۷۴]
محمد بن محمد فارابی، عیون المسائل، ج۱، ص۱۵، چاپ سنگی دهلی (۱۳۱۲).
[۷۵]
ابن سینا، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۵۱، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۷۶]
ابن سینا، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۵۳، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۷۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۱۱۴، بیروت ۱۹۸۱.
[۷۸]
هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، ج۴، ص۲۶۲، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲.
حرکات مستدیر (دوری) متصل و نامنقطع و حرکات مستقیم منقطعاند. [۷۹]
ابن سینا، المبدأ و المعاد، ج۱، ص۵۱ـ۵۲، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۸۰]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۱۱۴، بیروت ۱۹۸۱.
[۸۱]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص۲۰۴، بیروت ۱۹۸۱.
به نظر ملاصدرا، [۸۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۷۶، بیروت ۱۹۸۱.
وحدت مبدأ و منتها در حرکت دوری، وحدت نوعی است نه شخصی.۸.۴ - از حیث مسافتاگر مسافت از مقولات عرضی باشد، آن را حرکت عرضی گویند. بنابر قول مشهور فلاسفه، حرکت در چهار مقوله واقع میشود: کمّ، کیف، أین و وضع. اگر مسافت از مقوله جوهر باشد، به آن حرکت جوهری میگویند. درباره وقوع این قسم از حرکت اختلاف نظر هست. فارابی [۸۳]
محمد بن محمد فارابی، رسالتان فلسفیتان، ج۱، ص۹۵، به ضمیمه کتاب التنبیه علی سبیل السعادة، چاپ جعفر آلیاسین، تهران ۱۳۷۱ش.
کون و فساد را مصداق حرکت دانسته، اما ابن سینا [۸۴]
ابن سینا، الشفاء،المنطق، ج ۱، فن ۲، ص ۲۷۱، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
این نظر را نپذیرفته است. ابن رشد [۸۵]
ابن رشد، کتاب السماع الطبیعی، ج۱، ص۳۰، چاپ خوسیف پوئیگ، مادرید ۱۹۸۳.
تعبیر حرکت در جوهر را برای کون و فساد به کار برده است. ملاصدرا [۸۶]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۱۷۷ـ۱۷۸، بیروت ۱۹۸۱.
کون و فساد را امری حقیقتاً تدریجی و در نتیجه به همان حرکت جوهری تفسیر کرده است.۹ - معنای حرکت در مقولهاز نکات مهم درباره حرکت، معنای حرکت در مقوله است، و آن این است که در هر حد مفروض از حدود حرکت، متحرک دارای فردی بالقوه از افراد مقوله است. در حرکتهای اشتِدادی ــ بنابر رأی مشهور حکما که تشکیک در ماهیت واحد را جایز نمیدانند ــ معنای حرکت در مقوله این است که در هر حد مفروضی از حدود حرکت، متحرک دارای نوعی بالقوه از انواع مقوله است؛ بنابراین، حرکت در مقوله به معنای متحرک بودن مقوله، و ناظر به نحوه وجود آن است، نه به این معنا که خودِ فردِ واحدِ بالفعلی از یک مقوله ماهوی، موضوع حرکت است [۸۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۷۰، بیروت ۱۹۸۱.
[۸۸]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۷۴، بیروت ۱۹۸۱.
[۸۹]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص۸۵، بیروت ۱۹۸۱.
[۹۰]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص۱۰۸، بیروت ۱۹۸۱.
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)،الشواهد الربوبیة فى المناهج السلوكیة، با حواشى حاج ملاهادى سبزوارى،ص ۲۱۰ـ۲۱۲، چاپ جلالالدین آشتیانى، قم ۱۳۸۶ش. بدین ترتیب، فرق میان حرکت و مقوله، فرق میان وجود و ماهیت شیء است و تجدد عین وجود متجدد است، اگر چه این دو برحسب مفهوم متفاوتاند.۱۰ - منشأ و خاستگاه حرکت در اشیااز پرسشهای مهم درباره حرکت این است که منشأ و خاستگاه حرکت در اشیا چیست. برای پاسخ به این پرسش، به تفاوت مفهوم حرکت در تفکر افلاطونی و ارسطویی باید توجه کرد. افلاطون [۹۱]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى و رضا كاویانى،قوانین، ۸۹۴ـ۸۷۹، تهران ۱۳۸۰ش.
[۹۲]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى و رضا كاویانى،فایدروس، ۲۴۵، تهران ۱۳۸۰ش.
منشأ حرکت را در مبدأ حیات جستجو میکرد و از اینرو حرکت را برای چیزی که حی بالذات است، یعنی نفس، حرکت ذاتی میدانست که با توجه به وسعتی که معنای نفس در اندیشه او دارد، تمام عرصه هستی را در برمیگیرد. نفس، چه بشری باشد چه الهی، جاودان است، زیرا چیزی که پیوسته در حرکت است فانی نمیشود. پایانپذیریِ حرکت به معنای پایان یافتن حیات است. به همین دلیل، فقط حیات و حرکت چیزی که متحرک بالذات است، بیپایان است و چنین چیزی مبدأ حرکت در غیر خود هم هست. از سوی دیگر، چون افلاطون [۹۳]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی،ص۲۴۹، تهران ۱۳۸۰ش.
[۹۴]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی،ص۳۶-۳۹، تهران ۱۳۸۰ش.
بههمسنخ بودن نفس با مُثُل الهی خویش قائل است و عالم صیرورت را بهرهمند از مُثل میانگارد، پس حرکت و حیات را نه فقط در جهان مُثل، بلکه در عالم صیرورت هم میپذیرد. او [۹۵]
افلاطون، دوره آثار افلاطون،ص۱۲۹، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
حرکت را یکی از مُثل معرفی کرده است.ابن رشد در الشرح الکبیر لکتاب النفس لأرسطو [۹۶]
ابن رشد، الشرح الکبیر لکتاب النفس لارسطو،ص۴۹ـ ۵۰، نقله من اللاتینة الی العربیة ابراهیم غربی، (تونس) ۱۹۹۷.
[۹۷]
ابن رشد، الشرح الکبیر لکتاب النفس لارسطو،ص۵۵ـ۵۶، نقله من اللاتینة الی العربیة ابراهیم غربی، (تونس) ۱۹۹۷.
در تفسیر سخن ارسطو و به تبع او، میگوید که نفْسْ متحرکِ بالذات است، در حالی که ارسطو در مابعدالطبیعه [۹۸]
ارسطو،مابعدالطبیعه، کتاب ۱۱، ۱۰۷۲ الف ۱۹ـ۱۰۲۷ ب ۱۴
که از آثار متأخر و غیرافلاطونی اوست، دیگر از متحرک بالذات سخنی به میان نمیآورد و فقط به بیان محرک نامتحرک اکتفا میکند [۹۹]
ارسطو، ۱۹۶۷ـ۱۹۷۳، ج ۳، ص ۱۵۵۶
و میگوید نخستین متحرک بالفعل به حرکت مکانیِ آسمان و امور سماوی تعلق دارد [۱۰۰]
ارسطو، مابعدالطبیعه، ۱۰۷۲الف ۲۳، ۱۰۷۲ب ۶، ۱۰۷۲ب ۳۰.
در تفکر ارسطویی، منتهی ساختن پدیدهها و حرکتها به علت فاعلی هیچگاه ضروری تلقی نشده و فقط به فرضِ علت غایی اکتفا شده است. این نحوه تفکر در میان بسیاری از فیلسوفان مسلمان همچنان به قوّت خود باقی است، با آنکه آنان در تبیین هستی به غایتمندی و علت غایی بسنده نکردهاند، زیرا بسیاری از فلاسفه مسلمان در تبیین حرکت و ربط آن به حقیقت ثابت، به اراده نفس فلک و شوق به موجود عقلی برتر اشاره کردهاند، بیآنکه نفس فلک را متحرک بالذات بدانند؛ یا در حرکات مادون فلک، چه طبیعی چه قسری و چه ارادی، طبیعت را مبدأ فاعلی حرکت انگاشتهاند، بیآنکه آن را متحرک بالذات بدانند. ابن سینا [۱۰۱]
ابن سینا، الشفاء،الطبیعیات، ج ۱، فن ۱، ص ۳۰۲، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶.
[۱۰۲]
ابن سینا، التعلیقات، ج۱، ص۱۳۳، قم ۱۳۷۹ش.
طبیعت را حتی متحرک بالذات هم ندانسته و آن را در عاملی دیگر جستجو کرده است. در این میان شاید فقط ملاصدرا، با صراحت تمام، مبدأ فاعلی را متحرک بالذات دانسته است. به نظر سهروردی، [۱۰۳]
یحیی بن حبش سهروردی، ج۲، ص۱۹۳، مجموعه مصنّفات شیخاشراق، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
[۱۰۴]
یحیی بن حبش سهروردی، ج۲، ص۱۹۵-۱۹۶، مجموعه مصنّفات شیخاشراق، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
منشأ حرکت، نورِ مجردِ مدَبِّر است (نظیر آنچه در برزخهای عُلوی و انسان یافت میشود، یا شعاعی که موجب حرارتی میگردد که سبب تحریک اجسام میشود). بنابراین، سبب همه حرکات نور است و این حرکتبخشیِ نور، ذاتی آن است. آتش، که «اَعْلی حرکةً و اَتَمُّ حرارةً» است، به طبیعت حیات هم نزدیکترین چیز است و به همین دلیل «برادر نور اسپهبد اِنسی» است. به نظر او، [۱۰۵]
یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخاشراق، ج۲، ص۱۸۴، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش.
چیزی که فینفسه ثابت است نمیتواند مقتضی حرکت باشد، پس باید بپذیریم که در نورِ مدَبِّر، امری دائم التجدد هست. اگر چه این سخن سهروردی قول صریحی درباره حرکت ذاتی در نور مجرد نیست، تا حد درخور توجهی به آن نزدیک شده است.۱۱ - موضوع حرکتبرای تحقق حرکت دو امر لازم است: این نه آنی یا غیریت، و این همانی، تا اینکه حلقه اتصال میان قبل و بعد در حرکت محفوظ بماند. در غیر این صورت، آنچه رخ داده انعدام چیزی و تحقق یافتن چیز دیگر است. بنابر نقل میرداماد، [۱۰۶]
محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، ج۱، ص۲۰۰، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش.
پیروان ارسطو، «آلالعقل و حزبالحقیقة»، بر مبنای عنصری به نام هیولا، اصل بقا را در حرکت و کون و فساد توجیه کردهاند. در برخی حرکات (مانند حرکت مکانی، وضعی و کیفی) درباره فرض اصل این همانی یا موضوعِ باقی در دو حال، کمتر تردید شده، زیرا فرض بر آن است که جوهر جسمانیِ منوَّع، بعینه در حرکت باقی است. اما در سایر حرکات، بهویژه در حرکت کمّی و حرکت جوهری، این مطلب مورد اشکال و تردید است، چنانکه بنابر گزارش ملاصدرا [۱۰۷]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۸۹ـ۹۴، بیروت ۱۹۸۱.
مشائیان در اینباره شبهاتی مطرح کردهاند که به دنبال آن شیخ اشراق، سهروردی، را به انکار حرکت کمّی در نموّ و ذُبول و تحویل آن به حرکت مکانی سوق داده است. ملاصدرا، [۱۰۸]
محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر۱، ج ۳، ص ۸۵، بیروت ۱۹۸۱.
[۱۰۹]
محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ج۱، ص۲۱۱ـ ۲۱۳، با حواشی حاج ملاهادی سبزواری، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶ش.
برخلاف دیگران، برای توجیه اینهمانی و اصل ثباتِ موضوع در حرکت، میان همه اقسام حرکت هیچ تفاوتی قائل نشده، زیرا ــ با استناد به اقوالی از مشائیان و با توجه به اینکه وجود، اصل و مبنای وحدت است ــ معتقد است که ملاک اینهمانی و وحدتِ شخصیِ هر متحرکی، وجود آن است؛ بنابراین، در هر حرکتی محفوظ ماندن وحدت و تشخصِ متحرک ضروری است. در مفهوم افلاطونیِ حرکت هم، که بنا بر آن، حرکت با کل هستی مساوق است، دو اصل اینهمانی و غیریت همچنان معتبر است. در اینجا، این نه آنی یا غیریت ناظر به کثرت و مغایرت اشیا، و این همانی ناظر به وحدتِ آنهاست، زیرا وحدت در کثرت سریان دارد، چنانکه وحدت در اَعداد. [۱۱۰]
افلاطون، دوره آثار افلاطون، ج۱، ص۲۵۴ـ۲۵۹، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش.
۱۲ - نسبت حرکت با اشتدادنکته دیگر درباره حرکت، نسبت حرکت با اشتداد است و اینکه آیا هر حرکتی اشتدادی است. اشتداد و در مقابل آن تضعّف را کیفیات حرکت در مقولات پنجگانه (کمّ، کیف، وضع، أین و جوهر) دانستهاند. تلقی مشهور حکما از اشتداد ــ همانند بحث پیشین ــ عمدتآ معطوف به جنبه ماهوی متحرک بوده است. به همین دلیل و بر مبنای اینکه تشکیک در ماهیت را نفی میکردند، به انواع نامتناهی بالقوه از مقولهای واحد یا به تفصیل میان حرکات قائل شدند؛ یعنی، در برخی تضعّف، در برخی اشتداد و در برخی هم نفی هر دو را مطرح کردند. مثلا در حرکات کمّی و در بسیاری از حرکات کیفی به اشتداد و تضعّف و در مصادیقی از حرکات کیفی و در حرکات وضعی و مکانی به نفی هر دو قائل شدند. اما ملاصدرا [۱۱۱]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۸۰ـ۸۵، بیروت ۱۹۸۱.
بر آن بود که با نظر به وجود متحرک، هیچ حرکتی بدون اشتداد نیست، گر چه این معنا برای عوام در حرکاتی، مانند حرکت مکانی و وضعی، آشکار نیست، زیرا در واقع در این دو نوع حرکت، زیادت و نقصانپذیری متناسب با آن دو مقوله است، چنانکه اشتداد در حرکت کیفی هم متناسب با آن مقوله است. وی [۱۱۲]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،سفر۱، ج ۳، ص ۸۰ـ۸۵، بیروت ۱۹۸۱.
اصل بودن وجود را در حرکت اشتدادی، در چهارچوب این اصل کلی شرح داده است: حرکت نحوه وجود شیء و نفس خروج از قوه به فعل است نه آنچه خروج به آن است (یعنی مقوله). مثلاً سیاه شدن، به معنای سیاهیای که شدت میپذیرد نیست، بلکه عبارت است از «اشتداد شیء در سیاهی». پس، حرکت، وجود یا به تعبیر دیگر نحوه وجودِ سیاهی است، نه خودِ سیاهی. بنابراین اشتدادی بودن هر حرکتی را فقط در نمای وجودِ منتشر و در عین حال متصل آن میتوان فهمید. بر پایه همین مطلب، ملاصدرا [۱۱۳]
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ج۱، ص۲۰۷، با حواشی حاج ملاهادی سبزواری، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶ش.
این اصل را هم مطرح کرده است: در هر امر تدریجیالوجود، زمان حدوث و زمان بقا یکی است زیرا، به دلیل اتصال وجودی شیء، حدوث یا بقای آن را فقط در مقطع خاصی از گستره وجودی آن نمیتوان پنداشت، بلکه همه گستره وجودی آن بعینه، هم زمانِ حدوث و هم زمانِ بقای آن است.۱۳ - در نگاه امام خمینیبه اعتقاد امام خمینی، لوازم و ارکان حرکت، اموری هستند که هر حرکتی بهضرورت دارای آنهاست از جمله: ۱- زمان حرکت: امام خمینی ازجمله ارکان حرکت را زمان حرکت میداند، زمان عین حرکتی است که از یک سلسله وجود پس از عدم به طور تعاقبی انتزاع میشود. [۱۱۴]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۵۰۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
بر ایناساس زمان، امتداد سیال حرکت است یعنی اجزای زمان با حرکت منطبق است و از آن منتزع میشود و هر چیزی که حرکت دارد، زمان دارد. به باور امام خمینی زمان مقدار حرکت قطعیه است. به اعتقاد امام خمینی زمان که عارض بر حرکت قطعیه میشود، از قبیل عوارض ماهیت است نه عوارض وجود، یعنی اول باید زمان که به تحلیل ذهن بر حرکت قطعیه عارض است، وجود داشته باشد، سپس حرکت قطعی حاصل و موجود گردد. [۱۱۵]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۳۹۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
[۱۱۶]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۵۱۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
۲- فاعل حرکت: امام خمینی فاعل را به دو قسم فاعل طبیعی که فاعل حرکت است و فاعل الهی تقسیم میکند [۱۱۷]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۸۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
و بر این باور است که فاعل طبیعی، فاعلیت آن صرف حرکت است و ایجاد و هستی بخشی از او صادر نمیشود و تنها سبب تغییر در وضع اشیاء میشود. [۱۱۸]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۹۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
۳- موضوع حرکت: امام خمینی در تبیین و توضیح سخن فیلسوفان در موضوع حرکت بر این باور است که حرکت در ذات و جوهر شیء ممکن نیست و اگر چیزی در تجدد و تدرج باشد و سابقی رفته ولا حقی دیگر آمده است، در این صورت چیزی باقی نیست. [۱۱۹]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۴۹۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
بر ایناساس حکما در اصل و ذات و هویت شیء مانند جسم قائل به حرکت نیستند، بلکه معتقدند جسم، موضوع حرکت است که باثبات و بقای جسم در جسمیت، حرکت در عرض است و اعراض مانند حرکت متحرکاند [۱۲۰]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۵۵۸-۵۵۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
ولی اگر پذیرفته شود موضوع حرکت هیولی است که امر باقی است، لکن هیولی بهخودیخود نمیتواند به چیز متصف باشد و به تابع صورت است و در مرتبه ذات خود جز بهتبع صورت زوال و بقاء ندارد و چون صورت سیال است پس برای هیولی بقایی نیست [۱۲۱]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۴۹۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
و این تبدلها به هویت ضرر نمیرساند زیرا وحدت و تشخص عین وجود است، و وجودش وجودی متدرج است که از نقص به کمال حرکت میکند. [۱۲۲]
خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۴۲۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
۴- مسافت حرکت: امام خمینی در بیان مسافت حرکت بر این باور است که حقیقت بعضی از اشیای عالم، حرکت و تغییر است، بهگونهای که از مکانی به مکانی و از نقطهای به نقطهای دیگر منتقل شده بهطوریکه جزء اول معدوم و جزء دوم موجود میشود، البته این تخلل سکون در آن نباید لازم آید وگرنه توالی آنات لازم میآید. [۱۲۳]
خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۵۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۱۴ - فهرست منابع(۱) ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعة، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۶۷ـ۱۹۷۳. (۲) ابن رشد، الشرح الکبیر لکتاب النفس لارسطو، نقله من اللاتینة الی العربیة ابراهیم غربی، (تونس) ۱۹۹۷. (۳) ابن رشد، کتاب السماع الطبیعی، چاپ خوسیف پوئیگ، مادرید ۱۹۸۳. (۴) ابن سینا، التعلیقات، قم ۱۳۷۹ش. (۵) ابن سینا، الشفاء، چاپ ابراهیم مدکور و دیگران، چاپ افست قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۶. (۶) ابن سینا، المبدأ و المعاد، چاپ عبداللّه نورانی، تهران ۱۳۶۳ش. (۷) ابن سینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۶۴ش. (۸) افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران ۱۳۸۰ش. (۹) بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، چاپ مرتضی مطهری، تهران ۱۳۷۵ش. (۱۰) هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ ۱۴۲۲. (۱۱) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخاشراق، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش. (۱۲) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت ۱۹۸۱. (۱۳) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، با حواشی حاج ملاهادی سبزواری، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶ش. (۱۴) محمدحسین طباطبائی، نهایةالحکمة، قم ۱۳۶۲ش. (۱۵) محمد بن محمد فارابی، رسالتان فلسفیتان، به ضمیمه کتاب التنبیه علی سبیل السعادة، چاپ جعفر آلیاسین، تهران ۱۳۷۱ش. (۱۶) محمد بن محمد فارابی، عیون المسائل، چاپ سنگی دهلی (۱۳۱۲). (۱۷) محمد بن عمر فخررازی، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، چاپ محمد معتصمباللّه بغدادی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰. (۱۸) محمدباقر بن محمد میرداماد، کتاب القبسات، چاپ مهدی محقق و دیگران، تهران ۱۳۶۷ش. ۱۵ - پانویس
۱۶ - منبع• دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حرکت»، شماره۶۰۲۹. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی. |